در زادگاه ژول ورن
تا در خانه ام یعنی تا هستم فرصت نوشتن و آمدن ندارم.
حالا که آمده ام دور دتیا را بگردم البته نه مانند ژول ورن در هشتاد روز و اتفاقا در این دنیا گردی از زادگاه ژول ورن سر در آورده ام اندکی وقت پیدا کرده ام که برای شما از این شهر خیال انگیز بنویسم و بگویم که امروز بعد از ظهر که در کوچه پس کوچه های آن قدم می زدم و آرامش آبهای رودخانه آن را می دیدم فهمیدم که بی خود نبوده که ژول ورن از این شهر برخاسته است.
شهر زیبا و آرام آمی ین حدودا در یکصد کیلو متری پاریس شهرکی دانشگاهی است که جان می دهد برای جان گرفتن و شعر گفتن و بعد هم رندگی کردن به شرط آن که فرصت داشته باشی و تراکم کارها گلوی ایامت را نفشرده باشد.
اما چطور شد سر از این شهر در آوردم؟ حالا بماند برای فرصتی دیگر که امید وارم خیلی دیر نباشد و کم کم دستم هم به نوشتن با این کامپیوتر ناآشنا آشنا بشود. پس تا آن زمان که امید وارم دیر و دور نباشد عزت زیاد.