از آستانة فصلی نو
من کار دارم و فرصت نمی کنم به وبلاگم سر بزنم تقصیر آنهایی که به امیدی هر بار به این جا می آیند و دست خالی بر می گردند چیست ؟ دیدم خدا را خوش نمی آید شما را که این قدر وفادارید هر بار دست خالی برگردانم. چیزهای زیادی نوشته ام و می نویسم که به درد خودم می خورد و باشد برای خودم وآدمهای اندکی مثل خودم. گفتم تا فرصت کافی به دست بیاید و من هم بتوانم مثل شما با فراغت خاطر کنار لب تابم بنشینم یا آن را در کنار خودم بنشانم و از این دنیای تلخ حقیقی به دنیای شیرین و فروبرنده مجازی سفر کنم همین بخشی از مطالبی را که مدتها پیش نوشته ام و در انتظار اتمام و بعد هم چاپ به سر می برد، برایتان این جا بیاورم تا اگر خواستید و از نوشته های من خسته نمی شوید بخوانید تا دوباره کی به هم برسیم. پس اگر با این پیشنهاد موافقید به صفحه بعد مراجعه کنید و خاطره ای را که از یکی از دبیرستانهای مشهد مربوط به 47 سال پیش، نوشته ام بخوانید:
ادامه نوشته
+ نوشته شده در جمعه پانزدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 20:32 توسط محمد جعفر یاحقی
|