روزی که آدمی
خورشید دوستی را
درجان خویش یافت
راه رهائی از دل این شام تار هست
وآنجا که مهربانی لبخند می زند
در یک جوانه نیز شکوه بهار هست. (فریدون مشیری)
نوروز جشن یادها و شکوفههاست، یادهای خوب بهاری از درازای روزگار؛ خوب میگویم و خوب میبینم. با بدش ما را کاری نیست، کاری هم نبوده است، که بدیها رفتنیاند چنان که بدان؛ آنچه می ماند خوبی است و خوشکامی. و شما در نوروز و آنچه بدان وابسته است از آئینها و آذینها، از دیرینگیها و دیرینهها چیزی جز خوبی و خوشدلی نمی بینید. باور کنید نوروز بدها و بدکاریهای بسیاری به خود دیده اما بدها و تاریکیها را به فراموشی سپرده و هماره بر روشنیها و دوستیها انگشت نهاده است تا آدمها پا بر دوش یادهای خویش بگذارند و ببنند «که خورشیدشان کجاست».
ما پروردگان نوروزیم، با یادهای فرخنده و آئینهای خجسته که مانائی و پایائی را به ما گوشزد می کنند؛ ما با فرهنگ دیرینهسال نوروز پیمان بستهایم و گرمدلی و خرسندی را در جهان میپراکنیم تا همگان بدانند که خود را چگونه پیدا کنند. نوروز ما با همه فراز و فرودهای روزگار کنار آمده و از میان همة بیراهیها راه زندگی همراه با سرفرازی را پیش پای آدمها گذاشتهاست. ما خون سیاووشیم و در آن سوی سدهها با کینه بدرود گفتهایم، دشمن از شکیبائی ما بستوه آمدهاست. همة کینه داران تاریخ در برابر شکیبائی و شادمانگی نوروزانة ما به زانو در آمدهاند. نوروز ما بر اندیشة سیاهکاران تاریخ راه بسته و با روشنای نگاه خود تاریکی را از سر راه آنها به نیستی تاراندهاست.
سال 1392 مانند سالهای سال دیگر که گذشتهاند و مانند سالهای بسیار سال دیگر که گذشتنیاند سال پاکدلی خواهد بود و سال خوشمنشی، که نوروزش در آغوش بهاری که با خرّمی پیمان بستهاست، خوبیها و خرسندیها را در کوله بار سنگین خود خواهد پیچید برای آیندگانی که به روی آنها آغوش گشودهاست. و باز جهانِ بیخود و بیخویشتنی، که ما در آنیم، همچون گذشتهها در آرزوی آرامش و آشتی و بیآشوبی شرمسار خواهد ماند و بی آنکه باری از دوشی فروگذارد بر گُردة آفرینش سنگینی خواهد کرد.
نوروز پیروز سرفراز خواهد ماند، تا جهانی باشد و روزی و نوروزی؛ و ما به جهان، که در آرزوی روزی نو تشنة راستی و نیکنامی استَ، خواهیم گفـت:
بهار است و نوروز پیروز ایران
به هر روی
پاینده نوروز ایران.